زیر سکوت سنگین شب، خیره به آسمان، ستاره ها را می شمارم.

مادرم میگوید: روشن ترین ستاره ی آسمان، برای تو می درخشد.
چشم ام به روشنایی ها در دلم نام تو را صدا می زنم. وبرای همه ی دختران سرزمینم که مادر ندارند و به یاد هر کدام از آرزوهای شیرین شان یک ستاره از چشمانم هدیه میدهم. شب، زیر سکوت سنگین شهر، دختران زیبای سرزمینم شاید با تن های خسته وشکم های گرسنه با دست و پای خاکی و صورت های غبار گرفته به خواب رفته اند. دخترانی که با هر گامی که برای ساختن زندگی شان برمی دارند، نور عجیب در چشمانشان برق می زند. نوری که به مهتاب بیشتر شبیه است. دخترانی که با مانتوهای رنگ و رو رفته و کفش های خاکی و کیف های پر از مهربانی،در اول صف کلاس شان، دعاها را به شوق فرداهای بهتر، همراه با صدای مهربان فرشته ها آمین می گویند.
شبهای مهتابی، زیر سکوت سنگین شهر برای همه ی دختران سرزمینم یک ستاره با دستان خدا هدیه می دهم.

داستان زیارت

درس های مادرم

انشای تحمیلی با عنوان؛شب مهتابی

داستان سرقت

های ,ستاره ,ی ,سرزمینم ,ها ,دختران ,زیر سکوت ,سکوت سنگین ,دختران سرزمینم ,یک ستاره ,خاکی و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی دانیال خسروانی naztarinhamatlab istanbulcheapestcharter Jason فن بیان و سخنرانی معلم پویای زنجان 6 تدریس خصوصی ونیمه خصوصی ریاضی پنجم وششم مدرسه فوتبال توکلی داراب ، فارس ، ایران مطالب اینترنتی افسردگان گمنام تهران frectalehonaryt